اس مس با حال
مامانه داشته واسه بچه اش لالائی می خونده ، بعد 15 دقیقه بچه میگه: خب دیگه مامان بسه دیگه می خوام خوابم. یه فر تو تاکسی می شینه ، راننده بهش میگه : داداش دست لای در گیر نکنه. اون هم میاد مرام بگذاره، میگه داداش سرت لای در گیر نینه! یه پیر زن خودش تو آیینه می بینه، میگه: آینه هم آینه های قدیم! دو نصفه شب هی با مشت می کوبید به دیوار خونمون! دومی: عجب آدم های مردم آزاری پیدا می شن. حتما نذاشت بخوابی؟ اولی: نه، خوشبختانه خواب نبودم، داشت شیپور تمرین می کردم!
Power By:
LoxBlog.Com |