SMS

اس مس با حال

مامانه داشته واسه بچه اش لالائی

می خونده ، بعد 15 دقیقه بچه میگه:

خب دیگه مامان بسه دیگه می خوام خوابم.

 

یه فر تو تاکسی می شینه ، راننده

بهش میگه : داداش دست لای در گیر نکنه.

اون هم میاد مرام بگذاره، میگه داداش سرت

لای در گیر نینه!

 

یه پیر زن خودش تو آیینه می بینه،

میگه: آینه هم آینه های قدیم!

 


اولی: آقا این همسایه مون ساعت

دو نصفه شب هی با مشت می کوبید به

دیوار خونمون!

 

دومی: عجب آدم های مردم آزاری پیدا

 می شن. حتما نذاشت بخوابی؟ اولی: نه،

خوشبختانه خواب نبودم، داشت شیپور

تمرین می کردم!

نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:5 توسط اناهیتا| |


Power By: LoxBlog.Com